مصــــــاحبــه با خـدا ...


هَفـت مُقـــدس


خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.

خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟

من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.

با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"

سلام

صبــــــــــــــر کن.

صبــــــــــــــر کن.

صبــــــــــــــر کن.

صبــــــــــــــر کن.

صبــــــــــــــر کن.

آره تو !!!

فقط چند لحظه ...

میدونم اونقدری وقت داری که چند دقیقه اش رو هم اینجا بگذرونی .

نه بخاطر من. نه بخاطر کس دیگه ای. صرفا فقط بخاطر خودت!

به خاطر وجود با ارزش و گل خودت!

از یه دختر کم سن و سال، یه توصیه رو همیشه به یاد داشته باش:

   دنیـــــــــــــا ارزش اشــــک هــــــــای تو رو نـــــداره ...

بخنــــــــد. شاد بــــــــاش. زندگــــــــی کن.

این دنیـــــــا مال توئـــــــــه!

تو آزادی . این همه نعمت دور و بـــرت هست

نعمـــــتی بزرگ تر از سلـامتــــی؟؟

دیگـــــــــه چی میخــــــوای؟؟

نعمــــــــتی بزرگتر از اینکه داری نفـــــــس می کشـــــــی؟؟

جــــــــوابمو بده یـالـا

باور کن، قسم میخورم که هیچکدوم از مشکلات دنیا ارزش ناراحتی نداره

 نه یه صفر، نه یه نمره 18.

 نه یه شکم گرسنه (!)

 نه یه مشت قرض و گرفتاری

 نه خونه نداشتن، قیافه نداشتن ...

 تو خدا رو داری، داری نفس می کشی ...

به من بگو چه نعمتی رو بزرگتر از این میخوای؟؟   

خودم به شخصه، همیشه از خدا میخوام که بهترین یارم باشه. اونقدر به دنیا وابسته نشم که از اون غافل شم.

 

خدا...

 

بهترین دوست ...

   ممنون که به حرف هام گوش دادی.    

 خوشحالم که حداقل تو اینها رو خوندی.

 قضاوت با خودت.

همیشه بخند. تا دنیا هم به روت بخنده  

با خنده و صبر، آرامش  

گرفتاری هاتو حل کن.

امیدوارم  امتحانات خدا رو با نمره ی 20 قبول شی!

کوچیک شمــــــــــــــــا

 یه دوست مجازی:

زهـــــــرا.



<-TagName->
ツ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,∎ 15:50∎هفت مقدس ...